بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

برای پسرم بردیا

چند تا کار جدید

آخه پسر به این بلایی کی دیده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه 1 ماهی هست تقریباً که همش می خوای از رو بالشت بلند بشی  20 سانتی بلند می شی ولی چند روز که دوتا دستاتو مشت می کنی و شونه هاتو می دی جلو و می خوای اوناروهم بلند کنی فکر کنم این جوری پیش بری چند وقت دیگه راه بری قربونت برم و اما کار دوم یه آوازی می خونی که سر من و بابایی و می بری مخصوصاً جلو تلویزیون الانم داری آواز می خونی : اییییییییییییی گیققققق گیقققق اااااااااا ییییییییی آآآآآآآآآآآ دوستت دارم خوانده پاپ من ...... دیشب من و بابایی بهت محل نمی دادیم آخه نمی خوابیدی ماهم خسته شده بودیم که یه دفعه دیدم تو بغل بابایی ایستاده خوابت برده و هی سرت میفته ماهم بدجنسی کردیم یه خورده ...
28 دی 1390

اولین فرنی خوردن آقا بردیا

امروز پسرم 3 ماه 22 روزش شد و اولین فرنی و حریره بادومش رو خورد خیلی خوشت اومد وقتی تموم شد بازم می خواستی ولی باید اولش کم کم بخوری شکمو ............... پسرم بخاطر ریفالاکست دکترت گفت زودتر فرنی و حریره بادوم بخوری ولی باید از شش ماهگی شروع می کردیم نوش جونت پسرم بخور که زود بزرگ بشی بری برای مامانی نون بخری عشقممممممممم اینم عکست عزیزم ...
22 دی 1390

پسر بلند بلند خندید

پریشب خونه مامان طاطا بودیم کلی شیرین کاری می کردی و خودتو تو دل بابا منصور مامان طاطا جا می کردی که تو بغل بابایی بودی و یه دفعه مامان طاطا پتو تو رور انداخت روی سرش و بلند کرد وبه تو گفت دالیییییییییییی دالیییییییییی  .................... آقا بردیا نمی دونی چه خنده های بلندی کردی همه خشکمون زده بود چند بار این کار و تکرار کرد و توام بلند بلند می خندیدی وای هممون تعجت کرده بودم که بابا منصور شروع کرد خودشو زدن که تو یهو ترسیدی و زدی زیر گریهههههههه از اون گریه ها .......... شب وقتی اومدی خونه وقتی که رو پام تکونت می دادم تا بخوابی وقتیه که خوابت برد شروع کردی به خندیدن تو خواب می خواستم بیدارت کنم و بخورمت ........ الهی قربون...
15 دی 1390

3 ماه و نیمشه این پشل بلا ....

١٤ دی رفتیم پیش دکترت تا چکاپ ماهیانت رو انجام بده ........... وقتی دکتر می خواست دوره سرت رو اندازه بگیره سرت و میاوردی بالا دکتر مرده بود از خنده می گفت این خیلی شیطونه مواظبش باشید جای بلند نخوابونینش یهو غلط می زنه و میفته ...... قد : 59 وزن 700/6 دوره سر 38 (قربون اون قد و وزنت برم)                                                         صبحها وقتی که بیدار می ...
15 دی 1390

اولین خنده صدادار و حرف زدنت

بردیای مامان امروز6 دی برای اولین بار یه خنده ی صدادار کوچولو کردی من و بابایی خشکمون زده بود که واقعاً این خنده ی پسر کوچولوی ماست؟؟؟؟؟؟ عزیزم چند روز بعدش هم یهو شروع کردی به حرف زدن (البته آقو واقو) با تلویزیون از اون به بعد به هر چیزی بی خودی شروع می کنی حرف زدن اینقدر صدات قشنگه تازه عروسکهاتم با دستت می گیری و مب بری سمت دهنت ....... مامی قربونت بره داری بزرگ می شی کم کم من و بابایی می ترسیم یه دفعه از جلومون رد بشی و راه بری وای که الهی قربون اون حرف زدنت برم من دوستتتت دارررررم بردیا جونی     ...
9 دی 1390

شب یلدا (چهارشنبه 30 آدر 90)

عزیزم اولین شب یلدات مبارک ......................................... امسال شب یلدا یه رنگ دیگه ای برای من وبابایی داشت با وجود تو انارها قرمزتر بودن هندونه ها شیرینتر و آجیل خوشمزه تر دوستت دارم همیشه کنارتم پسر خوشگلم ...
5 دی 1390

سه ماهگی ( یا همون 1 سالگی بوجود اومدنت عزیزم(

بردیا جان پسر گلم سه ماهت هم تموم شد شما الان 1سال که بوجود اومدی...... روز به روز داری هوشیارتر بامزه تر خوشگلتر می شی پسر گلم وقتی مامان اسباب بازی میاره سمت با دستهای کوچولو اونو لمس می کنی و می بری سمت دهنت تازه حالت هم بهم می خوره از مزه اسباب بازی فکر کنم دستت خوشمزه تره چون بیشتر دستت رو می خوری ریفلاکست هم بهتر شده اما هنوز بعد از شیر خوردن مقداریش و بالا میاری بازم دکتر بردمت این دفعه شیر خشکت رو عوض کرد آقای دکتر گفت شاید به شیرت حساسیت داری (بیومیل AR ) الان شیر خشک نان 1 میوری راستی چند بار هم نسبت به افراد مختلف غریبی کردی و از اون گریه ها سر دادی ولی زودی که میای تو بغل مامی آروم می شی عشقمممممممممممم   ...
5 دی 1390

یلدا پارتی آقا بردیا با دوستانش (26/9/90)

امروز رفتی یلدا پارتی بردیای مامان همه دوستای مثه خودت لباس هندونه پوشیده بودن شما یه مقدار ناآروم بودی عزیزم زیاد بالا آوردی مامان خیلی نگرانته ولی همه می گن عادیه و بعضی از بچه ها این جوریند اینم عکس یلدا پارتی شما ...
5 دی 1390
1